جهان هستی حادث و قدیم
ازلیت حق سبحانه نه به معنی تقدم زمانی است؛ بلکه به معنی اطلاق وجودی است که لازم آن احاطه وجودی وی به همه اشیاء می باشد. بنابراین ازلیت و ابدیت و معیت حق نسبت به اشیاء، به یک معنی برمی گردد و آن احاطه اطلاقی وجود اوست به وجود همه اشیاء.
امام رضا علیه السلام در ادامه گفتار نیز می فرماید: «الا تعلم أن ما لم یزل لایکون مفعولا و حدیثا و قدیمة فی حالة واحدة».(2) به این معنا که هیچ چیزی در حال واحد، حدیث و قدیم نمی تواند باشد. حادث، مسبوق به عدم و قدیم غیر مسبوق به عدم است و جمع بین این دو جمع نقیضین است.
همچنین در روایتی که امام صادق (علیه السلام) آن را از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل فرموده است، آن حضرت احتجاجی را از حضرت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه .آله وسلم در مواجهه با پیروان برخی از ادیان بیان می کند. در بخشی از این روایت، حضرت خاتم المرسلین ع می فرماید: «لان القدیم محال أن ینقلب فیصیر محدثا و لان المحدث ایضا محال أن یصیر قدیمة». (3) هیچ چیز در حال واحد حادث و قدیم نمی تواند باشد؛ چه زمانی و چه ذاتی؛ یعنی نمی شود موجودی هم حادث زمانی باشد و هم قدیم زمانی یا هم حادث ذاتی باشد و هم قدیم ذاتیتوضیح اینکه قدیم به موجودی اطلاق می گردد که سابقه عدم نداشته باشد؛ حال یا عدم ذاتی یا عدم زمانی و حادث به موجودی اطلاق می گردد که مسبوق به عدم باشد، حال یا ذاتی یا زمانی. محال است که موجودی در عین حال که سابقه عدم ندارد سابقه عدم داشته باشد. زیرا این امر منجر به اجتماع نقیضین می گردد.
«فالموجود ینقسم الى قدیم و حادث و القدیم ما لیس بمسبوق الوجود بالعدم و الحادث ما کان مسبوق الوجود بالعدم. الحدوث الزمانی کون الشیء مسبوق الوجود بعدم زمانی و هو حصول الشیء بعد أن لم یکن بعدیة الاتجامع القبلیة و لا یکون العدم زمانیة الا اذا کان ما یقابله من الوجود زمانیا... الحدوث الذاتی کون وجود الشیء مسبوقة بالعدم، المتقرر فی مرتبة ذاته و القدم الذاتی خلافه» «موجود تقسیم می شود به حادث و قدیم. قدیم عبارت است از آنچه وجودش مسبوق به عدم آن نیست و حادث عبارت است از آنچه وجودش مسبوق به عدم آن است». (4)
حدوث زمانی و ذاتی
در یک تقسیم بندی، موجودات حادث و قدیم به زمانی و ذاتی تقسیم می شوند. حدوث زمانی عبارت است از مسبوق بودن وجود شیء به عدم زمانی آن، یعنی حصول و پیدایش شیء پس از معدوم بودن آن شیء، به گونه ای که عدم سابق با وجود لاحق هرگز قابل جمع نیست. حدوث ذاتی عبارت است از مسبوق بودن وجود شیء به عدمی که در مرتبه ذات آن تقرر دارد و قدم ذاتی مسبوق نبودن وجود شیء به چنین عدمی است.قالوا: ان کل ذی ماهیة فإنه حادث ذاتا و احتجوا علیه بان کل ممکن فانه یستحق العدم لذاته و یستحق الوجود من غیره و ما بالذات اقدم مما بالغیر فهو مسبوق الوجود بالعدم لذاته».(5)
فلاسفه مدعی هستند که هر شیء دارای ماهیت ذاتا حادث است و برای اثبات این مدعا چنین استدلال کرده اند که هر شیء ماهیت داری ممکن است و هر ممکنی ذاتا استحقاق عدم دارد و استحقاق وجودش از جانب غیر است. بنابراین عدم ذاتا برای هر ماهیتی ثابت است ولی وجود به واسطه غیر برای آن ثابت می شود و از طرفی آنچه بالذات برای شیء ثابت است، مقدم بر چیزی است که بالغیر برای آن ثابت می باشد. نتیجه این که وجود هر ممکنی ذاتا مسبوق به عدم آن است و تأخر ذاتی نسبت به آن دارد. بنابراین هر ممکنی حادث است ذاتا؛ هرچند برخی ممکنات قدیم زمانی باشند. (مثل مجردات تام)
نکته: این که قبلا گفته شد «به گونه ای که عدم سابق با وجود لاحق هرگز قابل جمع نمی باشد»، به این معناست: عدم سابق که در حدوث معتبر است بر دو قسم است:
۱. عدم مجامع
۲. عدم غیر مجامع
عدم مجامع آن عدمی است که با وجود لاحق جمع می شود. مانند عدم ذاتی. عدم ذاتی شیء با وجود آن شیء جمع می شود؛ یعنی شیء در همان حال که موجود است ذاتا معدوم می باشد و عدم ذاتی خود را همراه دارد. اما عدم غیر مجامع (مقابل)، آن عدمی است که با وجود لاحق جمع نمی گردد و عدم زمانی از این قبیل است. یعنی عدم زمانی یک شیء هرگز با وجود آن شیء جمع نمی گردد. بلکه هر کدام بر زمان خاصی منطبق می گردند. (6)
نکته: اشاره حضرت امام رضا علو در روایتی که گذشت به این مسئله، بسیار حائز اهمیت است. «الا تعلم أن ما لم یزل لا یکون مفعولا و حدیثة و قدیمة فی حالة واحدة».(7)
به این معنا که هیچ چیز در حال واحد حادث و قدیم نمی تواند باشد؛ چه زمانی و چه ذاتی؛ یعنی نمی شود موجودی هم حادث زمانی باشد و هم قدیم زمانی یا هم حادث ذاتی باشد و هم قدیم ذاتی از کلام امام پنجم علیة است: «ان الله عز و جل کان ولا شیء غیره، نورة الاظلام فیه و صادقا لاکذب فیه و عالمة لاجهل فیه و حیة لاموت فیه و کذلک هو الیوم و کذلک لایزال أبدا» (محاسن برقی) «خداوند عزوجل بود در حالی که چیزی جز او نبوده؛ نوری که ظلمتی نداشت و راست گویی که دروغی نداشت و دانایی که هرگز جهل نداشت و زنده ای که هیچ گونه مرگی در وی نبود و امروز نیز همچنان می باشد و برای همیشه همچنان خواهد بود».
مراد، بیان این است که ازلیت حق سبحانه نه به معنی تقدم زمانی است؛ بلکه به معنی اطلاق وجودی است که لازم آن احاطه وجودی وی به همه اشیاء می باشد. بنابراین ازلیت و ابدیت و معیت حق نسبت به اشیاء، به یک معنی برمی گردد و آن احاطه اطلاقی وجود اوست به وجود همه اشیاء. در نتیجه آفریدن اشیاء پس از آن که آفریده نشده بودند و بقای او بعد از فنای اشیاء، موجب تغیر حال در وی نخواهد بود. اما درباره تقدم زمانی وجود حق سبحانه، به هیچ وجه به زمان انطباق پیدا نمی کند و هرگز زمان با وی و با فعل وی نمی تواند همراه شود. (8)
پینوشتها:
1. شیخ صدوق، توحید، ص ۴۴۵
۲. همان، ص ۴۵۰ .
3. الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۷.
4. نهایة الحکمة الجزء الثانی، المرحلة العاشرة، الفصل ۴ ،۵ و ۶
5. همان، المرحلة العاشرة، الفصل السادس.
6. علی شیروانی، ترجمه و شرح نهایة الحکمة، ص ۳۴۵.
7. شیخ صدوق، توحید، ص ۴۵۰.
8. شیعه (مجموعه مذاکرات)، ص ۱۴۱ و ۱۴۲.
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}